یکی از فانتزیام اینه که یه شب بارونی ببینم دارن یه دختره رو اذیت میکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بیارم !
بعد دختره رو از رو زمین بلند کنم و کتمو دربیارم بدم تنش کنه …
بعد سرشو بیاره بالا تو چشام نگاه کنه و بگه میشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توی کتم یه سیگار دربیارم روشن کنم ،
بعد یه پوک عمیق بگیرمو یه لبخند ملیح بزنمو دودشو بزنم تو صورتش ، بعد دود که رفت کنار من غیب شده باشم و اونم یهو بیفته رو زمینو سرشو بیاره رو به آسمونو از ته دل داد بزنه خدااااااااااااا
یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم ، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ، اونی که با ارزش بود پدرتون بود …
یکی ازفانتزی های دانشگاهیم اینه که با بچه ها یه برنامه بزاریم نمره ها که اومد بریم تو افق محو بشیم !
یکی دیگه از فانتزیام اینه که متاهل بشم حسرت دوره ی مجردیمو بخورم و بسوزمو بسازم …
یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن ، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق !
یکی از فانتزیام اینه که با لحن جدی و خسته به یه دکتر بگم : لطفا حاشیه نرو دکتر !
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم : فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم ؟
آخرین ورژن فانتزیام اینه که ﺍﻓﻘﻮ ﭘﻴﺪﺍ ﻛﻨﻢ و همینجوری الکی ﺗﻮﺵ ﻣﺤﻮ ﺷﻢ …
یکی از فانتزیام اینه که یکی بخواد به یکی دیگه شلیک کنه بعد من داد بزنم نننننههههههههه و خودمو بندازم جلوی گلوله ، بعد خون بپاشه از قلبم بیرون و مردم دورم جمع بشن با گریه بهم افتخار کنن ؛ از اون طرف کارگردان داد بزنه کات اقا کات بازم خراب کردین اهههههه …
یکی از فانتزیام اینه که بچه هام یه دو قلوی پسر و دختر بشن ! بعد اسم دوتاشونو بذارم “رها” … بعد وقتی که دعواشون میشه بزنن تو سر و کله ی هم ، منم داد بزنم بگم : رها ، رهارو رها کن !
یکی از فانتزیام اینه که چنتا آدم گردن کلفت اجیر کنم نزدیک افق تا هرکی خواست اون اطراف محو بشه بزنن دهنشو … !
انگار محو شدن تو افق بچه بازیه ؛ زرت و زورت میرن افق محو میشن !!!
یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰ تومنی تا نخورده رو بدم به راننده …
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم
یکی از فانتزیام اینه یه روز یه دختر داشته باشم …
به دخترم پول تو جیبی نمیدم، تا یواش از پشت سرم بیاد
دستاشو حلقه کنه دور گردنم، موهاشم بخوره تو صورتم
در ِ گوشم پچ پچ کنه
بگه بابایی بهم پول میدی ؟
داریم با بچه ها میریم بیرون …
موهاشو بزنم کنار .
ماچش کنم ،
بگم برو از جیبم وردار بابایی
به خاطر دخترم هم که شده ، یه روزی بابا میشم و بعدشم تو افق محو!
دخترﻩ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ،ﮔﻔﺖ ﺳﯽﺩﯼ ﺁﻫﻨﮕﻢ ﺭﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟
ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ، ﭼﻪ ﺳﺒﮏ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﻣﺪ ﻧﻈﺮﺗﻮﻧﻪ؟
ﮔﻔﺖ " ﯾﻪ ﺳﯽﺩﯼ ﺁﻫﻨﮓﺑﯽﺻﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ". ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺑﯽﮐﻼﻡ ﺑﻮﺩ.
منم یه سﯽ ﺩﯼ ﺧﺎﻡ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﻩ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ ﺣﺎﻟﺸﻮ ﺑﺒره
کصافطم خودتی
پیف پیف... أه... چه بوی گندی... خفه شدیم. چه خبرته بابا؟! مگه چی خوردی؟
حـــمیـــــــــــــــد!
(تبلیغ کنسرو لوبیای تبرک)!
اگر طاووس برای ناز کردن و روباه برای فریب دادن وتمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای
قارقار کردن داشته باشی دیگر نیازی به زن گرفتن نداری
*
*
*
*
*
*
غضنفر سر توالت فرنگی با یکی دعواش میشه
ازش میپرسن چی شده؟
میگه من یه هفته ست که دارم از این چشمه آب میخورم
آقا اومده ریده توش...
*
*
*
*
*
*
*
یادت باشه دنباله ۳چیز ندویی :
۱ـ اتوبوس ، مترو ، دختر !
حالا چرا ؟ چون هر کدومشون برن ۱۰ دقیقه بعد یکی دیگه میاد !!!
کابینه زندگی مشترک:
زن=وزیر سلب آسایش ، شوهر= وزیر کار ، مادر زن= وزیرجنگ ، مادر شوهر=وزیر
اغتشاشات ، خواهر زن= جاسوس دو جانبه ، خواهر شوهر= وزیراطلاعات و بازرسی
پدر زن= وزیر ارشاد ، پدر شوهر= رئیس تشخیص مصلحت !
*
*
*
*
*
فرهنگ لغات زنان :
۱٫ آره یعنی نه
۲٫ نه یعنی آره
۳٫ ما با ید با هم حرف بزنیم یعنی بشین فقط گوش کن
۴٫ هر کار دوست داری بکن یعنی بکن ولی بعد دهنت سرویسه
۵٫ چقد منو دوست داری ؟ یعنی یه گندی زدم می خوام بگم
۶٫ دو دقیقه دیگه حاضرم یعنی دو ساعت علافی !!
*
*
*
*
*
*
*
پدر برای اولین بار دید که دخترش به جای اینکه دو ساعت با تلفن حرف بزنه بعد از یک ربع
حرف زدن تلفن رو قطع کرد. پدر پرسید:
کی بود؟ دختر جواب داد: شماره رو عوضی گرفته بود !
*
*
*
*
*
*
*
مامانه داشته واسه بچه اش لالائی میخونده
بعد از 15 دقیقه بچه میگه :
خوب دیگه مامان خفه شو میخوام بخوابم!!!
این تاحالا واستون اتفاق افتاده؟؟؟؟*
*
*
*
*
*
*
خداوند زمین را آفرید و گفت :
به به چه زیباست.سپس مرد را آفرید و گفت : جانمی این دیگه آخرشه !
و بعد هم زن را آفرید و با کمی اخم گفت : اشکالی نداره آرایش میکنه !!!
سر این یکی خودم 15 دقیقه خندیدم
*
*
*
*
*
*
*
خب دنبال چی هستی لابد تموم شده دیگه