-
امید
جمعه 14 تیرماه سال 1392 11:58
تنها بازمانده یک کشتی شکسته توسط جریان آب به یک جزیره دورافتاده برده شد، او با بیقراری به درگاه خداوند دعا میکرد تا او را نجات بخشد، او ساعتها به اقیانوس چشم میدوخت، تا شاید نشانی از کمک بیابد اما هیچ چیز به چشم نمیآمد. سرآخر ناامید شد و تصمیم گرفت که کلبه ای کوچک خارج از ساحل بسازد .... تا از خود و وسایل اندکش را...
-
فقر
جمعه 14 تیرماه سال 1392 11:57
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به یک ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آن جا زندگی می کنند چقدر فقیر هستند . آن ها یک روز و یک شب را در خانه محقر یک روستایی به سر بردند . در راه بازگشت و در پایان سفر ، مرد از پسرش پرسید : نظرت در مورد مسافرت مان چه بود ؟ پسر پاسخ داد : عالی بود پدر !.... پدر پرسید : آیا به...
-
سمعک!!!!!!
جمعه 14 تیرماه سال 1392 11:57
مردی متوجه شد که گوش همسرش سنگین شده و شنوایی اش کم شده است… به نظرش رسید که همسرش باید سمعک بگذارد ولی نمی دانست این موضوع را چگونه با او درمیان بگذارد. به این خاطر، نزد دکتر خانوادگی شان رفت و مشکل را با او درمیان گذاشت. دکتر گفت: برای اینکه بتوانی دقیقتر به من بگویی که میزان ناشنوایی همسرت چقدر است، آزمایش ساده ای...
-
داستان کودکی چارلی چاپلین
جمعه 14 تیرماه سال 1392 11:56
از نظر صدا نیز همیشه ناراحتیهایی برای مادرم پیش میآمد. صدای او هیچ وقت قوی نبود و با کمترین سرمایی که میخورد دچار بیماری «لارنژیت» میشد و هفتهها طول میکشید تا خوب شود. با این وصف مجبور بود به کارش ادامه دهد، تا جایی که سرانجام صدایش کم کم خراب شد. هیچ نمیتوانست به صدای خود اعتماد کند. گاه صدایش در وسط آواز...
-
سرورهای گوگل یک صدم درصد از برق جهان را مصرف می کنند
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1392 15:21
سرورهای گوگل یک صدم درصد از برق جهان را مصرف می کنند گوگل شرکتی است عظیم که توسط لری پیج و سرگئی برین پایه گذاری شد و به مرور توانست با ایده های خلاقانه در زمینه خدمات و ارایه نتایج جستجو ی بهتر با استفاده از الگوریتم خاص خود یاهو و مایکروسافت را از دور خارج کند و پیشرو در ارایه خدمات مبتنی بر وب همچون جی میل ، یوتیوب...
-
داستان کوتاه الماس ها کجایند
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 21:36
داستانی عبرت آموز در مورد زندگی یک زارع پیر افریقایی وجود دارد که به موفقیت زیادی دست یافت، ولی یک روز از شنیدن داستان کسانی که به افریقا می روند به هیجان آمد. او مزرعه خود را می فروشد و تصمیم می گیرد به افریقا برود ، معدن الماس کشف کند و به ثروتی افسانه ای دست یابد . او قاره افریقا را در مدت 12 سال زیر پا می گذارد و...
-
داستان کوتاه بهترین دوست
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 21:33
روزی دو دوست در بیابانی راه می رفتند . ناگهان بر سر موضوعی اختلاف پیدا کردند و کار به مشاجره کشید .یکی از آنها از سر خشم سیلی محکمی توی گوش دیگری زد . دوست سیلی خورده هم خون سرد روی شن های بیابان نوشت : امروز بهترین دوستم بر چهره ام سیلی زد . آن دو کنار یکدیگر به راه رفتن ادامه دادند تا به یک آبادی رسیدند. تصمیم...
-
داستان کوتاه دو راهب
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 21:31
دو راهب در باران میرفتند. گل و لای زیر پایشان به اطراف پاشیده شد . همانطور که آرام آرام از خیابان میگذشتند، دختر زیبایی را دیدند که لباس فوقالعاده زیبایی بر تن کرده بود و به علت وجود گل و لای نمیتوانست از آنجا عبور کند. راهب مسنتر بدون اینکه کلامی بر زبان بیاورد آن زن را بلند کرد و از این طرف خیابان به آن طرف...
-
داستان کوتاه دو مسالهی ریاضی
دوشنبه 3 تیرماه سال 1392 21:29
میگویند شخصی سر کلاس ریاضی خوابش برد. وقتی زنگ را زدند بیدار شد و با عجله دو مساله را که روی تخته سیاه نوشته شده بود یادداشت کرد و بخیال اینکه استاد آنها را بعنوان تکلیف منزل داده است به منزل برد و تمام آن روز و آن شب برای حل آنها فکر کرد. هیچیک را نتوانست حل کند، اما تمام آن هفته دست از کوشش برنداشت. سرانجام یکی را...
-
جوک های فانتزی باحال
دوشنبه 30 اردیبهشتماه سال 1392 17:03
یکی از فانتزیام اینه که یه شب بارونی ببینم دارن یه دختره رو اذیت میکنن منم برسم بهشونو دخل تک تکشونو بیارم ! بعد دختره رو از رو زمین بلند کنم و کتمو دربیارم بدم تنش کنه … بعد سرشو بیاره بالا تو چشام نگاه کنه و بگه میشه اسمتو بدونم ؟ بعد من از توی کتم یه سیگار دربیارم روشن کنم ، بعد یه پوک عمیق بگیرمو یه لبخند ملیح...
-
روش های پیدا کردن خواستگار (طنز)
پنجشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1392 20:15
1)روش جزوه ای(مخصوص دانشجویان): در این روش شما در راه پله دانشگاه کمین کرده و مقداری برگه دستتون میگیرید و سوژه مورد نظر رو مد نظر گرفته,در این هنگام برخورد شدیدی با طرف کرده و برگه ها پخش زمین میشود و شادوماد خم میشه برگه ها رو جمع کنه و ی دل نه صد دل زیرچشی عاشق شما میشه شانس های ازدواج : دکتر x , مهندس y , من...
-
چگونگی انقراض نسل ایرانیها + طنز باحال
دوشنبه 9 اردیبهشتماه سال 1392 08:46
بعد از اجرای موفقیت آمیز طرح تفکیک جنسیتی در سراسر اماکن خصوصی و عمومی کشور ؛ به بررسی روند رشد و نمو یک کودک (پسر) از مهد کودک تا پیری میپردازیم : اسم کودک را جواد در نظر میگیریم که همراه با همکلاسی خود به نام رضا در حال برگشت از مهد کودک است. 1) در مسیر برگشت از مهد کودک : لضا لضا (همان رضا ) مامانم میخواد لنج (گنج)...
-
جوک
دوشنبه 2 اردیبهشتماه سال 1392 13:11
1. یه غضنفر میره تهران میبینه همه استین کوتاه پشیدن میگه پس اینا چجوری دماغشونو پاک می کنن 2. غضنفر میخواد به دختره تیکه بندازه میگه در قلب منی هرگز 3. غضنفر میره پارتی فرداش دوستش میگه دیشب خوش گذشت؟ میگه اره خیلی باحال بود من را هم خیلی تحویل گرفتن اسم یه گل هم روم گذاشته بودن هی می گفتن اسگل باید برقصه اسگل باید...
-
داستان انگلیسی ٣
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 12:33
Peter was eight and a half years old , and he went to a school near his house He always went there and came home on foot , and he usually got back on time, but last Friday he came home from school late. His mother was in the kitchen, and she saw him and said to him, ؟ “Why are you late today, Peter My teacher was...
-
داستان انگلیسی ٢
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 12:31
سلام امروز یه داستان گذاشتم خیلی قشنگه اما یه کوچولو طولانیه ... من که خیلی خوشم اومد The story tells about a mountain climber,who wanted to climb the highest mountain. He began his adventure after many years of preparation, but since he wanted the glory just for himself, he decided to climb the mountains alone داستان...
-
داستان انگلیسی ١
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 12:28
.A woman had 3 girls خانمی سه دختر داشت. .One day she decides to test her sons-in-law یک روز او تصمیم گرفت دامادهایش را تست کند . , She invites the first one for a stroll by the lake shore .purposely falls in and pretents to be drowing او داماد اولش را به کنار دریاچه دعوت کرد و عمدا تو آب افتاد و وانمود به غرق شدن کرد...
-
I'm the Girl
یکشنبه 4 فروردینماه سال 1392 12:22
I'm the girl who sits at the back. I'm the girl who always hides. I'm the girl that nobody speaks to. I'm the girl with no friend by my side. I' m the girl who doesn't care. I'm the girl who doesn't speak. I'm the girl who's pushed around. I'm the girl they all call weak. I'm the girl who gets no peace. I'm the girl...
-
عروسی رفتن دخترها و پسرها (طنز)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 21:05
عروسی رفتن دخترها و پسرها (طنز) عروسی رفتن دختر خانم ها دو، سه هفته قبل از عروسی، دغدغه خاطرش اینه که: من چی بپوشم؟! توی این مدت هر روز یا دو روز یه بار «پرو» لباس داره… ممکنه به نتایجی برسه یا نرسه! آخر سر هم می ره لباس می خره! بعد از اینکه لباس مورد نظر رو انتخاب کرد… حالا متناسب رنگ لباس، آرایش صورتش رو تعیین می...
-
جوک سال ٩٢
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 21:04
دخترﻩ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺩﻭﺳﺘﻢ،ﮔﻔﺖ ﺳﯽﺩﯼ ﺁﻫﻨﮕﻢ ﺭﺍﯾﺖ ﻣﯿﮑﻨﯿﺪ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﺁﺭﻩ، ﭼﻪ ﺳﺒﮏ ﺁﻫﻨﮕﯽ ﻣﺪ ﻧﻈﺮﺗﻮﻧﻪ؟ ﮔﻔﺖ " ﯾﻪ ﺳﯽﺩﯼ ﺁﻫﻨﮓﺑﯽﺻﺪﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ". ﻣﻨﻈﻮﺭﺵ ﺑﯽﮐﻼﻡ ﺑﻮﺩ. منم یه سﯽ ﺩﯼ ﺧﺎﻡ ﺑﻬﺶ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﻩ ﮔﻮﺵ ﮐﻨﻪ ﺣﺎﻟﺸﻮ ﺑﺒره کصافطم خودتی پیف پیف... أه... چه بوی گندی... خفه شدیم. چه خبرته بابا؟! مگه چی خوردی؟ حـــمیـــــــــــــــد! (تبلیغ...
-
جوک سال ٩٢
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 21:03
اگر طاووس برای ناز کردن و روباه برای فریب دادن وتمساح برای اشک ریختن وکلاغ برای قارقار کردن داشته باشی دیگر نیازی به زن گرفتن نداری * * * * * * غضنفر سر توالت فرنگی با یکی دعواش میشه ازش میپرسن چی شده؟ میگه من یه هفته ست که دارم از این چشمه آب میخورم آقا اومده ریده توش... * * * * * * * یادت باشه دنباله ۳چیز ندویی : ۱ـ...
-
جوک ٩٢
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 21:00
ترکه زنگ میزنه فلسطین، میبینه اشغاله! - ترکه سوار آسانسور میشه، میبینه نوشته: ظرفیت 12 نفر. باخودش میگه: عجب بدبختیهها! حالا 11 نفر دیگه از کجا بیارم؟! - ترکه میمیره، باباش رضایت نمیده! - از ترکه میپرسن: به نظر شما اگه آمریکا افغانستان و عربستان رو بگیره، به کره و چین هم حمله کنه تکلیف ایران چی میشه؟ ترکه میگه:...
-
جوک سال ٩٢
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 20:59
ترکه به رفیقش میگه: میخوام دختر شاه رو بگیرم! رفیقش میگه: چرت نگو مومن! مگه کشکیه؟! ترکه میگه: بابا من که راضیم، ننم هم که راضیه، فقط مونده شاه و دخترش! اصفهانیه داشته تو خیابون میرفته که یهو میبینه اوضاع دل و روده خرابه و به شدت نیاز به قضای حاجت داره! خلاصه یخورده اطراف چرخ میزنه تا آخر یک توالت عمومی پیدا میکنه....
-
فرق دو گره
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:45
روزی ملا، کیسه گندمی را آرد کرده بود و داشت به خانه اش می برد. در راه با خدا راز و نیاز می کرد که خداوند گره از مشکلاتش باز کند. ناگهان گره کیسه آرد باز شد و تمام آردها به زمین ریخت. ملا با ناراحتی سرش را به آسمان بلند کرد و گفت: خدایا بعد از این همه سال خدایی کردن فرق دو تا گره را نمی دانی و من را این طور ذلیل و...
-
حکایات ملانصرالدین (کار بی زحمت)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:45
روزی ملانصرالدین سوار خرش بود و داشت رد می شد که یک دفعه خرش رم کرد و او را به زمین زد. بچه های کوچه وقتی ملا را با این وضع دیدند حسابی او را دست انداختند. ملانصرالدین به خنده های بچه ها اعتنایی نکرد. بلند شد و گرد و خاک لباسش را تکاند و به طرف خانه ای رفت و در زد و گفت: چه خوب شد خرم مرا دم همان خانه ای که کار داشتم...
-
حکایات ملانصرالدین (ماهی یونس)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:44
ماهیگیران کنار رودخانه ای مشغول ماهیگیری بودند. ملا ایستاده بود و آنها را نگاه می کرد که یک دفعه پایش لیز خورد و افتاد توی آب. یکی از ماهیگیران پرسید: حضرت عالی را بجا نمی آورم؟ ملانصرالدین گفت: فرض کنید ماهی حضرت یونس.
-
حکایات ملانصرالدین (عمامه ملا)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:43
روزی ملانصرالدین داشت از چاه آب می کشید و به خرش می داد. یکدفعه پوزه خر به کله ملا خورد و عمامه اش افتاد توی آب. ملانصرالدین سریع افسار خر را باز کرد و انداخت توی چاه. رفیقی او را دید و گفت: ملا، این چه کاری بود که کردی؟ ملا گفت: برای اینکه هر کسی رفت افسار الاغ را بیاورد عمامه من را نیز با خودش بالا بیاورد.
-
حکایات ملانصرالدین (خون بها)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:42
روزی از ملانصرالدین پرسیدند: دوست داری یتیم شوی اما میراث خوار پدرت شوی؟ ملا جواب داد: ابدا"! دلم می خواهد او را بکشند تا هم میراث او به من برسد و هم خون بهای او را بگیرم.
-
حکایات ملانصرالدین (علت دویدن)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:41
روزی باران شدیدی می بارید. ملا پنجره خانه را باز کرده بود و داشت بیرون را نگاه می کرد. در همین حین همسایه اش را دید که داشت به سرعت از کوچه می گذشت. ملا داد زد: آهای فلانی! کجا با این عجله؟ همسایه جواب داد: مگر نمی بینی چه بارانی دارد می بارد؟ ملا گفت: مردک خجالت نمی کشی از رحمت الهی فرار می کنی؟ همسایه خجالت کشید و...
-
حکایات ملانصرالدین (یاد بچگی)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:41
در یکی از روزها بچه ها توی کوچه مشغول بازی بودند. ملانصرالدین پشت دیواری ایستاده بود و یواشکی بازی آنها را نگاه می کرد. از قضا یکی از بچه ها ملا را زیر نظر گرفته بود و از پشت سر عمامه ملا را از سر او برداشت و برای دوست دیگرش انداخت و به همین ترتیب عمامه ملا دست به دست شد و بچه ها با آن بازی کردند. ملا هر چه دنبال بچه...
-
حکایات ملانصرالدین (کار با ارزش)
چهارشنبه 30 اسفندماه سال 1391 14:40
یک شب ملا توی چاه نگاه می کرد که یکدفعه چشمش به عکس ماه افتاد. با خودش گفت: ای وای، ماه دارد غرق می شود، باید نجاتش بدهم. بلافاصله چنگکی در آب انداخت تا ماه را نجات بدهد اما چنگک زیر سنگ بزرگی در ته چاه گیر کرد. ملا هر چه زور زد نتوانست آن را بالا بکشد. بالاخره طناب پاره شد و ملا از پشت روی زمین افتاد و لنگش به هوا...