مثل اینکه خیلی علاقمندید که بدونید چه اتفاقی می افته ؟!!!
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
خیلی منحرف هستید!!
حواستون کجاست ؟
شوهرش که میتونست انگلیسی صحبت بکنه !!!ء
مردی جوان در راهروی بیمارستان ایستاده، نگران و مضطرب. در انتهای کادر در بزرگی دیده می شود با تابلوی "اتاق عمل".
چند لحظه بعد در اتاق باز و دکتر جراح - با لباس سبز رنگ - از آن خارج می شود. مرد نفسش را در سینه حبس می کند. دکتر به سمت او می رود. مرد با چهره ای آشفته به او نگاه می کند...
دکتر: واقعاً متاسفم، ما تمام تلاش خودمون رو کردیم تا همسرتون رو نجات بدیم. اما به علت شدت ضربه نخاع قطع شده و همسرتون برای همیشه فلج شده. ما ناچار شدیم هر دو پا رو قطع کنیم، چشم چپ رو هم تخلیه کردیم... باید تا آخر عمر ازش پرستاری کنی، با لوله مخصوص بهش غذا بدی، روی تخت جابجاش کنی، حمومش کنی، زیرش رو تمیز کنی و باهاش صحبت کنی... اون حتی نمی تونه حرف بزنه، چون حنجره اش آسیب دیده...
با شنیدن صحبت های دکتر به تدریج بدن مرد شل می شود، به دیوار تکیه می دهد. سرش گیج می رود و چشمانش سیاهی می رود.
با دیدن این عکس العمل، دکتر لبخندی می زند و دستش را روی شانه مرد می گذارد.
دکتر: هه! شوخی کردم... زنت همون اولش مُرد!!!
ینی این روزا هر چقدر هم تخیف بگیری از فروشنده های محترم باز سرت کلاه رفته !!
رد خور نداره شک نکن !!
البته بگما اونا هم صرفن (سرفن ، صرفا ،ثرفن ) دارن با ما شوخی می کنن فقط کاملا جدی ان
دیروز بابام تو خونه داد میزد "آبروم و نبر !!!! آبروم و نبر !!!! "
تو اتاق بودم گفتم برم ببینم داداشم باز داره چ کار می کنه ( آخه تو کار پخش تجهیزات برا چارشنبه سوریه :)))
) دیدم بابام داره دنبال مورچه میدوئه !!!!
گفتم چ کار می کنی؟؟؟?
گفت : داره "آبروم و میبره "!
نیگا کردم دیدم مورچه با ریفیقش دوتایی دارن یکی از پسته هامونو میبرن :)))
خداییش حق داشت بابام اونطوری داد میزد :)))