-
جوووووووک
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 10:35
قلقلک دادن فرد مبتلا به اسهال مانند شوخی با اسلحه در حالت رگبار است! روش های رفتن به خارج ۱- با ماشین ۲- با اتوبوس ۳- با هواپیما ۴- با قاچاق ۵- با فتوشاپ! فقط یه پسر ایرانی می تونه ۸ تا دوست دختر داشته باشه و روی همه شون هم غیرت داشته باشه! حیف نون ۴ تا زن داشته، می ره آفریقا، برگشتنى با خودش یه زن سیاه پوست میاره....
-
پ ن پ
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 10:30
داشتم واسه دختر خالم تعریف میکردم رفتم بلیط بگیرم دیدم یه صف نجومی جلو در وایستاده. یهو دوستمو دیدم اول صفه. دختر خالم میگه دادی اون بگیره؟ پـَـ نـَـ پـَـ یه آن یاد تو افتادم که نکنه بخاطر رعایت نکردن حق دیگران دعوام کنی، رفتم ته صف واستادم *************************** سر کلاس استاد یه سوالی پرسید گفت : کی جوابشو...
-
دانلود کتاب شازده کوچولو + صوتی
پنجشنبه 27 تیرماه سال 1392 10:19
شازده کوچولو + صوتی نویسنده آنتوان دو سنت اگزوپری مترجم احمد شاملو تعداد صفحات 74 ناشر سال انتشار شازده کوچولو + صوتی خلاصه ای از کتاب این داستان از معروفترین داستانهای کودکان و سومین داستان پرفروش قرن بیستم در جهان است. در این داستان اگزوپری به شیوهای سورئالیستی و به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی...
-
آزمایشگاه!
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:29
- سلام خانوم - سلام - من از آزمایشگاه تماس می گیرم - بفرمایید ، امرتون؟ - میخواستم بگم متاسفانه آزمایشهای همسرتون با یکی دیگه قاطی شده و ما الان دو تا جواب آزمایش متفاوت داریم -اوا ! یعنی چی خانوم؟ این چه وضعشه؟ - متاسفم! ولی کاریه که شده -حالا جواب آزمایشها چی هست؟ - یکیشون آلزایمر داره و یکی دیگشون ایدز! - وای !...
-
سفارش تلفنی کیک تولد!
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:28
مردی برای تولد همسرش به شیرینی فروشی محل تلفن زد تا کیک او را سفارش دهد. فروشنده پرسید که چه پیغام تبریکی روی کیک بنویسد؟ مرد فکری کرد و گفت بنویسید: با اینکه داری پیرتر میشوی ولی هر روز بهتر میشوی. فروشنده پرسید چه جوری این پیغام را بنویسد. مرد گفت:خب، “ با اینکه داری پیرتر میشوی ” در بالا و “ ولی هر روز بهتر میشوی ”...
-
داستانک طنز اشتغالزایی: آخر خنده
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:26
یه بنده خدایی از بیکاری رفت باغ وحش پرسید: استخدام دارید؟ یارو گفت مدرکت چیه؟ گفت دیپلم! یارو گفت یه کاری برات دارم، حقوقشم نسبتا خوبه. پسره قبول کرد. یارو گفت : ما اینجا میمون نداریم باید پوست میمون تنت کنی و بری تو قفس، تا میمون برامون بیاد! چند روزی گذشت یه روز جمعه که شلوغ شده بود، پسره توی قفس پشتک وارو میزد از...
-
در انتظار اتوبوس
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:24
زنه میره نجاری میگه: آقا یه کمد بساز برام . یارو یه کمد میسازه. زنه دو روز بعد میاد میگه: اتوبوس که رد میشه کمده میلرزه! نجاره میگه چرا مزخرف میگی اتوبوس چه صیغه ایه؟؟؟ خلاصه میاد پیچ میچاشو محکمتر میکنه و میره دوباره فرداش زنه میاد میگه:اتوبوس رد میشه کمد میلرزه … اینم میگه : بابا برای یه کمد پدر مارو در آوردی. اصن...
-
کوهنورد با تجربه
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:20
کوهنوردی میخواست به قلهای بلندی صعود کند. پس از سالها تمرین و آمادگی، سفرش را آغاز کرد. به صعودش ادامه داد تا این که هوا کاملا تاریک شد. به جز تاریکی هیچ چیز دیده نمیشد. سیاهی شب همه جا را پوشانده بود و مرد نمیتوانست چیزی ببیند حتی ماه و ستارهها پشت انبوهی از ابر پنهان شده بودند. کوهنورد همانطور که داشت بالا...
-
حاضر جوابی ها (بسیار جالب و خنده دار)
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:19
می گویند: “مریلین مونرو ” یک وقتی نامه ای به ” البرت اینشتین ” نوشت: فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچه هایمان به زیبایی من و هوش و نبوغ تو. . . چه محشری می شوند! “اینشتین”در جواب نوشت: ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانوم. واقعا هم که چه غوغایی می شود! ولی این یک روی سکه است، فکرش را بکنید که اگر قضیه بر...
-
داستانک طنز و خنده دار"باباجون"
سهشنبه 25 تیرماه سال 1392 14:16
بابا جون؟ - جونم بابا جون؟ این خانمه چرا با مانتو خوابیده؟ - خب… خب… خب حتما اینجوری راحتتره دخترم یعنی با لباس راحتی سختشه؟ - آره دیگه، بعضیها با لباس راحتی سختشونه! پس چرا اسمشو گذاشتن لباس راحتی؟ - …….هیس بابایی، دارم فیلم میبینم باباجون، کم آوردی؟! - نه عزیزم، من کم بیارم؟ اصلا هر سوالی داری بپرس تا جواب بدم خب...
-
شعری کوتاه از قیصر امین پور
یکشنبه 23 تیرماه سال 1392 10:01
انسان که تویی هیچکس آگه به تو نیست راهی ز فرازِ عقلِ کوته به تو نیست هر چند تو را هزار ره باشد لیک جز راهِ دل از هیچ رهی ره به تو نیست
-
تصور کنین دخترا برن جبهه جنگ !
جمعه 21 تیرماه سال 1392 15:25
مریم اون دشمن رو تیر بارون کن - نه حیفه خوشکله دلم نمیاد بکشمش ؛ نمیخوام سارا اون پسره رو بمبارون کن - نه شبیه بی افمه نمیتونم بکشمش مهسا تفنگ ها رو پر کن - باشه ؛ یه لحظه وایسا موهامو ببندم نیلو خشاب ها رو بیار - وای یه سوسک داره رو خشابا را میره شبنم اون پسره رو بکش - وای نه نمیتونم خون ببینم سوسن هفتیرا رو پر کن -...
-
یک داستان طنز
جمعه 21 تیرماه سال 1392 15:23
یه روز یه استادی به دانشجو هاش میگه که فردا امتحان داریم. چهار تا از دانشجوها اصلا برای امتحان نخوندن و همش باهم بودن و برای خودشون شاد بودن.آخر شب با هم صحبت کردن که برای امتحان چی کار کنند که فهمیدند فردا صبح خودشونو سیاه کنند و لباسشونو پاره کنن و همین کارو کردن.به استاد گفتن:استاد ما رفته بودیم مهمونی بعد ماشینمون...
-
شیخ و مریدان
جمعه 21 تیرماه سال 1392 15:22
آورده اند که روزی شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمرهی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟ شیخ پاسخ داد: فلان مطلب در آن کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟ یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علمی بی پایان...
-
نظر جالب یک ریاضیدان درباره زن و مرد
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:11
روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند. جواب داد:.... اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1 اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10.... اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100 اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک...
-
وای از دست خانم ها
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:11
روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش تو جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم . زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : "متشکرم" ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست؛ هر آرزویی داشته باشی...
-
نشانه های زن و شوهر!
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:10
زن و مرد از راهی می رفتند، ماموران آنها را دیدند وآنها را خواستند! پرسیدند شما چه نسبتی با هم دارید؟ زن و مرد جواب دادند زن و شوهریم ماموران مدرک خواستند، زن و مرد گفتند نداریم ! ماموران گفتند چگونه باور کنیم که شما زن و شوهرید ؟! زن و مرد گفتند ... برای ثابت کردن این امرنشانه های فراوانی داریم ... ! اول اینکه آن...
-
داگلاس و دست نوازشگر
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:09
روزی در یک دهکده کوچک، معلم مدرسه از دانش آموزان سال اول خود خواست تا تصویری از چیزی که نسبت به آن قدردان هستند، نقاشی کنند. او با خود فکر کرد که این بچه های فقیر حتماً تصاویر بوقلمون و میز پر از غذا را نقاشی خواهند کرد. ولی وقتی داگلاس نقاشی ساده کودکانه خود را تحویل داد، معلم شوکه شد! او تصویر یک دست را کشیده بود،...
-
داستان تلاش و کار روزانه یک مادر واقعی
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:09
مامان و بابا داشتند تلویزیون تماشا می کردند که مامان گفت: "من خسته ام و دیگه دیر وقته، میرم که بخوابم". مامان بلند شد، به آشپزخانه رفت و مشغول تهیه ساندویچ های ناهار فردا شد، سپس ظرف ها را شست، برای شام فردا از فریزر گوشت بیرون آورد، قفسه ها را مرتب کرد، شکرپاش را پرکرد، ظرف ها را خشک کرد و در کابینت قرار...
-
انتخاب همسر شاهزاده : گل صداقت در دانه عقیم
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:08
دویست و پنجاه سال پیش از میلاد؛ در چین باستان؛ شاهزاده ای تصمیم به ازدواج گرفت. با مرد خردمندی مشورت کرد و تصمیم گرفت تمام دختران جوان منطقه را دعوت کند، تا دختری سزاوار را انتخاب کند. وقتی خدمتکار پیر قصر، ماجرا را شنید غمگین شد چون دختر او هم مخفیانه عاشق شاهزاده بود. دختر گفت او هم به آن مهمانی خواهد رفت. مادر گفت:...
-
مردم چه می گویند؟؟
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:07
می خواستم به دنیا بیایم، در زایشگاه عمومی، پدر بزرگم به مادرم گفت: فقط بیمارستان خصوصی. مادرم گفت: چرا؟...گفت: مردم چه می گویند؟!... می خواستم به مدرسه بروم، مدرسه ی سر کوچه ی مان. مادرم گفت: فقط مدرسه ی غیر انتفاعی! پدرم گفت: چرا؟...مادرم گفت: مردم چه می گویند؟!... به رشته ی انسانی علاقه داشتم. پدرم گفت: ... فقط...
-
داستان ماهیگیر و مرد تاجر
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:06
یک تاجر امریکایی نزدیک یک روستای مکزیکی ایستاده بود . در همان موقع یک قایق کوچک ماهیگیری رد شد که داخلش چند تا ماهی بود. از ماهیگیر پرسید : چقدر طول کشید تا این چند ماهی رو گرفتی ؟ ماهیگیر :مدت خیلی کمی. تاجر: پس چرا بیشتر صبر نکردی تا بیشتر ماهی گیرت بیاد؟ ماهیگیر : چون همین تعداد برای سیر کردن خانواده ام کافی است....
-
قدر داراییهایتان را بدانید
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:06
سالهاست که «هارولدابوت» را میشناسم. او در شهر «ویب» ایالت میسوری زندگی میکند، او سابقاً مسئول امور مربوط به جلسات سخنرانی و کنفرانسهای من بود. یک روز او را در یکی از خیابانهای شهر کانزاس دیدم. او به من پیشنهاد کرد که حاضر است با اتومبیلش مرا به مزرعهام در ناحیهی « بیلتون» میسوری برساند. در طول راه از او سئوال...
-
سالک تعهدش به همهی مردم دنیا بود
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:05
در سال 1939 ، مرد 25 سالهای بنام جوناس سالک تحصیلاتش را در دانشکدهی پزشکی نیویورک به پایان رساند. او قبلاً دلش میخواست که وکیل شود، اما در فاصلهی فارغ التحصیل شدن از دبیرستان و ورود به کالج، علاقهاش از قوانین کشوری به قوانین طبیعت جلب شد و به این نتیجه رسید که میخواهد پزشک شود. شاید دلیل تغییر تصمیمش این بود...
-
چشم انتظاری پشت پنجره دل
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:04
بعضی روزها، بعضی وقتها، ساعتها، لحظهها، آنقدر خستهای، آنقدر پری، آنقدر ابری هستی که بارانی شدن را به انتظار مینشینی. آن وقت، مینشینی پشت پنجره دلت و چشم به آسمان ابری میدوزی. می نشینی و دستت را زیر چانهات میزنی، نه از بیحوصلگی. دستت را زیر چانهات می زنی تا سرت بالا بماند. می نشینی و تکیهات را به پشتی یک...
-
فرزندان
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:03
بدبختانه اکثر والدین فکر میکنند که آنها «مسئول» فرزندانشان هستند، و احساس مسئولیت آنها به شکل گفتن اینکه آنها چه «باید» بکنند و چه «نباید» بکنند، چه «باید» بشوند و چه «نباید» بشوند، درآمده است. والدین میخواهند فرزندانشان موقعیت امنی را در جامعه احراز کنند. آنچه آنان نام مسئولیت بر آن گذاشتهاند، بخشی از «قابل...
-
داستان آن دختر مراکشی
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:02
دختر مراکشی بود. پدری داشت که با نخریسی روزگار را میگذراند. صنعت دست پدر رونق یافت و پولی به هم زد و دخترش را به گردشی در آبهای مدیترانه برد. مرد میخواست متاعش را بفروشد، و به دختر نیز سفارش کرد که او هم به جستجوی مرد جوانی برآید که شوهر شایستهای برایش باشد. کشتی در نزدیکیهای مصر به کام طوفان افتاد، پدر جانش را...
-
انسانها معمولاً دیر متوجه میشوند که چه چیزی مهم است
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:01
این داستان از زندگی سناتور «پال تسانگس» نقل شده است. او که سناتور ماساچوستس بود در ژانویهی 1984 اعلام کرد از سناتوری سنای ایالات متحده بازنشست میشود و در فکر انتخاب دوباره نخواهد بود. در آن زمان تسانگس از جمله چهرههایی بود که ستارهی بخت آنها در اوج آسمان سیاست میدرخشید، بخت انتخاب دوبارهی سناتور خیلی زیاد بود....
-
نه به جنیفر لوپز!
جمعه 14 تیرماه سال 1392 12:00
هیزم شکنی مشغول قطع کردن یه شاخه درخت بالای رودخونه بود، تبرش افتاد تو رودخونه. وقتی در حال گریه کردن بود، یه فرشته اومد و ازش پرسید: چرا گریه می کنی؟ هیزم شکن گفت: تبرم توی رودخونه افتاده. فرشته رفت و با یه تبر طلایی برگشت و از هیزم شکن پرسید:"آیا این تبر توست؟" هیزم شکن جواب داد: "نه" فرشته...
-
شگرد پسرک در مقابل نادر شاه
جمعه 14 تیرماه سال 1392 11:59
زمانی که نادر شاه افشار عزم تسخیر هندوستان داشته در راه کودکی را دید که به مکتب میرفت. از او پرسید: پسر جان چه میخوانی؟ قرآن. - از کجای قرآن؟ - انا فتحنا…. نادر از پاسخ او بسیار خرسند شد و از شنیدن آیه فتح فال پیروزی زد. سپس یک سکه زر به پسر داد اما پسر از گرفتن آن اباکرد. نادر گفت: چر ا نمی گیری؟ گفت: مادرم مرا...