بزرگترین سایت تفریحی

بزرگترین سایت تفریحی

بزرگترین سایت تفریحی
بزرگترین سایت تفریحی

بزرگترین سایت تفریحی

بزرگترین سایت تفریحی

داستان کوتاه 3- سیره امام سجاد علیه السلام

یکى از اقوام امام سجاد علیه السلام ، نزد حضرتش آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد. حضرت در جواب او چیزى نفرمودند چون از مجلس آن شخص ‍ برفت ، حضرت به اهل مجلس خود فرمود: شنیدید آنچه را که این شخص ‍ گفت الان دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا از دشنام او بشنوید.
آنان گفتند: ما همراه شما مى آییم و دوست داشتیم که جواب او را مى دادى . حضرت حرکت کردند و این آیه شریفه را مى خواندند: (آنان که خشم خود را فرو نشانند و از بدى مردم در گذرند (نیکو کارند) و خدا دوستدار نکوکاران است .) (12)
راوى این قضیه گفت : ما از خواند این آیه فهمیدیم که حضرت به او خوبى خواهد کرد.
پس حضرت آمدند تا منزل آن شخص و او را صدا زدند و فرمودند که به او بگویند على بن الحسین علیه السلام است .
چون آن شخص شنید که حضرت آمده ، گمان کرد حضرت براى جواب گوئى دشنام آمده است !
حضرت تا او را دیدند فرمودند: اى برادر تو نزدم آمدى و مطالبى ناگوار و بد گفتى ، اگر آنچه گفتى از بدى در من است از خداوند مى خواهم که مرا بیامرزد، و اگر آنچه گفتى در من نیست ، خداوند ترا بیامرزد.
آن شخص چون چنین شنید میان دیدگان حضرت را بوسید و گفت : آنچه من گفتم در تو نیست ، و من به این بدى ها سزاوارترم . (13)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد